خاطره یک روز
زیر پله خانه دانشجویی ما محل تولد 4 گربه کوچک بوده و من امروز فهمیدم
فرصتی مغتنم اما کوتاه بود تا پیش از آن که مادرشان ببردشان چند عکس بگیرم
یک بچه گربه وقتی بزرگ می شود نه دکتر می شود و نه خلبان
فقط گربه می شود ، به همین سادگی
دیدن سادگیشان عمیقا شادم کرد
هنر مثل خوره است و هنرمند مثل جذام
مردم از او درگریزند نه به خاطر زشتی که در صورت دارد بل به خاطر عیبی که خود در سیرت دارند. به منطق یا شهود فهمیده اند او زشتی را می شناسد و از آن اجتناب می کند پس دور می شوند پیش از آن که رانده شوند
و هنرمند تنها می ماند و عالمی رنج از دیده ها و دریایی بغض از ناگفته ها
ما اغلب پیرو یک سنتیم ، سنت چرایی
از همه چیز می پرسیم و در همه چیز در می آویزیم ، به دنبال پاسخی . و پاسخ هر چه که باشد ، قرین تردید است .
از آنان که اهل یقینند و صاحب علم الیقین بسیار شنیده ام ، گر چه هنوز به چشم ندیده ام .
لیک سرمای تیز قرین تمسخرگر پر سوال را به همنشینی پادشهان همه دان همی دوست تر می دارم.
از همه چیز می پرسیم و در همه چیز در می آویزیم ، به دنبال پاسخی . و پاسخ هر چه که باشد ، قرین تردید است .
از آنان که اهل یقینند و صاحب علم الیقین بسیار شنیده ام ، گر چه هنوز به چشم ندیده ام .
لیک سرمای تیز قرین تمسخرگر پر سوال را به همنشینی پادشهان همه دان همی دوست تر می دارم.
ابرها و آدم ها
ابرها با هم فرق دارند ، همچو آدم ها
ابرها می آیند و می روند ، مثل آدم هاابرها گریه می کنند ،
شکلشان را عوض می کنند ،به هم می آویزند و باهم یکی می شوند عین آدها
ابرها آزادند اما ، نه مثل آدم ها
Subscribe to:
Posts (Atom)